اولین خاطره

برای اولین روز وبلاگ نویسی من بد نبود.به خاطر اینکه......هیچی بابا ولش کن.کمبود خواب گرفتم.دارم میمیرم از بی خوابی.الان ساعت ۵:۵۸ دقیقست ولی من هنوز بیدارم.فردا هم مثل همیشه...البته بهتره بگم که مثل همه شبایی که دیر می خوابم بازم دیر بلند میشم.واقعآ جالبه.همه اول وبلاگ نویسیشونو تو خونه و یا حد اقل تو شهرشون مینویسن ....ولی من الان دارم توی مسافرت مطلب مینویسم.عجب شبی بود اااا ! یه خورده زد حال خوردم...ولی کلآ شب خوبی بود.الانم که دیگه دارم با چشم بسته مینویسم.فعلآ ما بریم تا بعد.

خدا نگهدار.