مرور خاطرات ...

چه دنیای کوچیکیه ... تو این مدت خیلی‌ چیزا عوض شده ... چیزایی رو دیدم و شنیدم که اصلا انتظارش رو نداشتم.

۲ سال پیش , یه بار که رفته بودم باشگاه برای تمرین ، مثل همیشه با یکی‌ از دوستای

 خوبم شروع به صحبت کردم ... بهش گفتم که بالاخره پیداش کردم ... یه لبخندی بهم زد و گفت ... اشکان ساده نباش !

شاید اون راست میگفت ... !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد